ثمین

دفتر عشق(شعر)

آنها که از دور نگاه ميکنند مي گويند:" تو چه کم داري؟"هيچ!!!"

و من باران اشکهايم را در ابرچشمانم پنهان ميکنمو با لبخند پوچي 

به نشانه تاييد سر تکان ميدهم

اما خودم ميدانم که هر گاه درون خود را ميکاوم به يک غم بزرگ  ميرسم
...  

و آن غم نبودن توست  

من در کنار همه تو را کم دارم

لیبب

+نوشته شده در برچسب:بدون تو,تنهای من,داود الماسیان,ثمین,عاشقانه ها,داود,دوستت دارم,,ساعتتوسط داوود الماسیان | |

دیروز استاد وقتی آمد سر کلاس حالش خوب نبود، نمیدانم دلش گرفته بود یا که خسته بود؛

دیروز استاد گفت عزیزانم نمیدانم که برایتان استاد خوبی بوده ام یانه اما میخواهم یه نصیحت کنم شمارا تا آن را یادبودی از من داشته باشید...

لب به سخن گشود و گفت عزیزانم در زندگی گذشت نداشته باشید، همه مات و مبهوت مانده بودیم، چطور عکس چیزی را انجام دهیم که از کودکی ما را تشویق به آن کرده اند...

گفت گذشت فقط لایق کسانیه که با تو صداقت دارند...

گذشت باید فقط قبل از ازدواج باشه...

گذشت زیادی، تو رو ساده و ابله نشون میده...

نمیدانم حرفهایش را درک کردیم یانه، ولی این را میدانم که او خود همه آنها را تجربه کرده بود...

+نوشته شده در برچسب:استاد خسته,داود الماسیان,ثمین,عاشقانه ها,داود,دوستت دارم,,ساعتتوسط داوود الماسیان | |

كسے را مےخواهمـ، نمے یابمشـ

مےسازمش روے تصویــر تــو

و تو با یك كلمـﮧ فرو مےریزےاشـ

تــو هـمـ كسےمےخواهے، نمےیابیشـ

مےسازےاش روے تصویــر  منــ

و منـ نیــز بـا یکـ کلمـﮧ....

اصلا بیـا چیـــز دیگرے نسازیمـ

و تنـــ بـﮧ زیبایے ابهامــ بسپاریمـ

فراموش شویــمـ در آنچـﮧ هستــ

روے چمن‌هاےهــمـ دراز بكشیـمـ

بـﮧ نیلوفرهامـانـ فرصتــ پیچشــ بدهیـمـ

بگذار دست‌هـایمـ در آغوشــ راز شناور شونــد

رویاے عشق در همینــ حوالے مبهـمـ درد استـــ شایــد!


+نوشته شده در برچسب:تنهای من,داود الماسیان,ثمین,عاشقانه ها,داود,دوستت دارم,,ساعتتوسط داوود الماسیان | |